سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شبونه ها...دل نوشته های رضا پرتو

نظر

دختر چنان فریاد زد

که دیوارهای کعبه لرزید

پیامبر از خواب پرید

علی ذوالفقارش را جستجو کرد

آب در گلوی حسین خشکید

بر پیشانی حسن عرق نشست

فاطمه گریست

....

دختر چنان فریاد زد بر ویرانه خانه اش

که فقرات فرعون به لرزه افتاد


غمگینم

مثل بچه ای که میخواهد پرواز کند

و میرود روی بام

و خانواده در حیاط 

و او نمیتواند 

برمیگردد یواشکی میرود در اتاق میخوابد

و پتو را روی سرش میکشد


رضا پرتو